صفحه اصلى » مقاله هاى مهدوى » (۹۳) امام مهدى عليه السلام وسنت هاى الهى
مقاله هاى مهدوى

مقاله ها (۹۳) امام مهدى عليه السلام وسنت هاى الهى

بخش بخش: مقاله هاى مهدوى الشخص نویسنده: ابراهیم شفیعی سروستانی تاريخ تاريخ: ۲۲ / ۶ / ۱۳۹۳ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۴۰۷۳ نظرات نظرات: ۰

امام مهدى عليه السلام وسنت هاى الهى

اشاره:
يکى از مهمترين موضوعاتى که به هنگام بحث از انقلاب جهانى امام عصر (عجل الله فرجه) مطرح مى شود اين است که آن حضرت چگونه وبا چه نيرويى در برابر نظام استکبارى حاکم بر جهان مى ايستد وهمه تمدن هاى قدرتمند، اما فاسد، را به زانو در مى آورد؟ ايا ايشان با قدرت نظامى وبا بهره گيرى از تسليحات وتجهيزات پيشرفته وقدرتمند خود موفق به فروپاشى اين تمدن ها مى شود، يا علل وعوامل ديگرى در کار است؟ ترديدى نيست که حضرت مهدى عليه السلام با امدادهاى غيبى همراهى مى شود وهمه قواى طبيعى وماوراى طبيعى در خدمت ايشان است؛ اما به نظر مى رسد رمز اصلى پيروزى ايشان بر همه قدرت هاى شيطانى حاکم بر جهان، حرکت ايشان در مسير سنت هاى الهى حاکم بر هستى وهماهنگى اين سنت ها با قيام رهايى بخش آن حضرت است. براى روشن تر شدن اين موضوع لازم است که به بررسى سنت هاى الهى حاکم بر عالم تکوين وتشريع بپردازيم.
وقت واجل شرط نابودى تمدن ها
اگر چه ظلم وستم، خواه در صورت فردى وخواه در صورت اجتماعى آن، موجب نابودى اقوام وتمدن ها مى شود، اما اين نابودى زمانى به فعليت مى رسد که مهلت واجل آن اقوام وتمدن ها به سرايد وبه تعبير قرآن (موعد) نابودى آنها فرا رسد. به بيان ديگر از ديدگاه قرآن هر (جامعه مستقل از افراد، حيات وشخصيت ومدت واجل)(۱) مشخصى دارد وزمانى که اين مدت واجل به سرايد ديگر هيچ چيز نمى تواند مانع نابودى آن قوم وملت شود. در اين زمينه ايات متعددى در قرآن وارد شده که از جمله مى توان به اين ايات اشاره کرد:
ايه ۵۸ سوره کهف: در اين ايه، که پيش از اين نيز بدان اشاره شد، به صراحت بيان شده که سنت خدا بر اين نيست که به مجرد عصيان، نافرمانى وستمگرى قومى آنها را گرفتار عذاب وهلاکت کند، بلکه خداوند براساس غفران ورحمت بى انتهاى خويش براى هر قومى موعد، اجل ويا سررسيدى تغييرناپذير قرار داده است وتا زمانى که اين اجل سرنيايد، آن قوم هلاک نمى شوند:
وربک الغفور ذو الرحمة لو يؤاخذهم بما کسبوا لعجل لهم العذاب بل لهم موعد لن يجدوا من دونه موئلا.
وپروردگار تو آمرزنده [و] صاحب رحمت است. اگر به [جرم] آنچه مرتکب شده اند، آنها را مؤاخذه مى کرد، قطعا در عذاب آنان تعجيل مى نمود [ولى چنين نمى کند] بلکه براى آنها سررسيدى است که هرگز از برابر آن راه گريزى نمى يابند.
ايه ۳۴، سوره اعراف: در اين آيه نيز بر اين موضوع تاکيد شده که هر امتى جدا از بقا وفناى تک تک افراد آن، بقا وفناى خاص خود را دارد وزمانى که اجل امتى فرارسد هيچ چيز نمى تواند از آن جلوگيرى کند:
ولکل امة اجل فاذا جآء اجلهم لايستاخرون ساعة ولايستقدمون.
وبراى هر امتى اجلى است؛ پس چون اجلشان فرارسد، نه [مى توانند] ساعتى آن را پس اندازند ونه پيش.
آيه ۴۸ و۴۹ سوره يونس: در ايات سخن از پرسشى است که از سوى مشرکان خطاب به رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) مطرح شده است. آن پرسش اين است که: (خداوند چه زمانى بين ما وبين تو قضاوت مى کند وما را هلاک وايمان آورندگان به تو را نجات مى دهد) به بيان ديگر مشرکان با کلامى که جنبه تعجيز واستهزا داشت مى خواستند به پيامبر بگويند که: (پروردگار تو هيچ کارى نمى تواند بکند، واين تهديدهاى تو، بيهوده اى بيش نيست، وگرنه چرا عجله نمى کنى وآن را عملى نمى سازى؟) خداوند نيز در پاسخ اين استهزاى مشرکان به پيامبر خود خطاب مى کند که: (به آنها بگو من مالک نفع وضرر خود نيستم، نه مى توانم ضررى از خود رفع کنم ونه منفعتى را به سوى خود جلب نمايم. اما اينکه چرا عذاب خدا نازل نمى شود به اين دليل است که هر امتى اجل معينى دارد که به هيچ وجه نمى تواند از آن تخطى کند. آن اجل خواه ناخواه فرا مى رسد بى آنکه ساعتى از زمان مقرر خود، پيش يا پس افتد)(۲):
(ويقولون متى هذا الوعد ان کنتم صدقين * قل لآاملک لنفسى ضرا ولا نفعا الا ما شآء الله لکل امة اجل اذا جآء اجلهم فلايستاخرون ساعة ولايستقدمون).
مى گويند: (اگر راست مى گوييد، اين وعده چه وقت است؟) بگو: (براى خود زيان وسودى در اختيار ندارم، مگر آنچه را که خدا بخواهد. هر امتى را زمانى [محدود] است. آنگاه که زمانشان به سررسد، پس نه ساعتى [از آن] تاخير کند ونه پيشى گيرند).
در تفسير الميزان در ذيل اين آيه چنين آمده است:
... هر امتى حياتى اجتماعى وراى حيات فردى که مخصوص تک تک افراد است دارد، وحيات اجتماعى هر امتى از بقا وعمر آن مقدارى را دارد که خداى سبحان برايش مقدر کرده است. وهمچنين از سعادت وشقاوت وتکليف ورشد وضد رشد وثواب وعقاب سهمى را دارد، که خداى تعالى برايش معين فرموده است واين حقيقت از چيزهايى است که تدبير الهى عنايتى به آن دارد.(۳)
ايه ۶۱ سوره نحل: اين آيه نيز چون آيه پيشين بر اين حقيقت تاکيد مى کند که کيفر الهى تنها در زمان معين آن فرا مى رسد:
(ولو يؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک عليها من دآبة ولکن يؤخرهم الى اجل مسمى فاذا جآء اجلهم لايستاخرون ساعة ولايستقدمون).
واگر خداوند مردم را به [سزاى] ستمشان مؤاخذه مى کرد، جنبنده اى بر روى زمين باقى نمى گذاشت، ليکن [کيفر] آنان را تا وقتى معين باز پس مى اندازد، وچون اجلشان فرا رسد، ساعتى آن را پس وپيش نمى توانند افکنند.
در آيه ۴۵ سوره فاطر همين تعبير تکرار شده است.
در سوره نوح نيز موضوع اجل اقوام وامت ها به بهترين شکلى بيان شده است. در آغاز اين سوره هدف از فرستادن نوح را انذار قومش پيش از فرارسيدن عذاب دردناک وبه بيان ديگر سرآمدن اجل ووقت مقرر دانسته، مى فرمايد:
(انا ارسلنا نوحا الى قومه ان انذر قومک من قبل ان ياتيهم عذاب اليم).
ما نوح را به سوى قومش فرستاديم که: (قومت را، پيش از آنکه عذابى دردناک به آنان رسد، هشدار ده).
آنگاه به نقل سخنان نوح خطاب به قومش پرداخته، مى فرمايد:
(قال يقوم انى لکم نذير مبين × ان اعبدوا الله واتقوه واطيعون × يغفر لکم من ذنوبکم ويؤخرکم الى اجل مسمى ان اجل الله اذا جآء لايؤخر لو کنتم تعلمون).
[نوح] گفت: اى قوم من، من شما را هشدار دهنده اى آشکارم، که خدا را بپرستيد واز وپروا داريد ومرا فرمان بريد. [تا] برخى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و[اجل] شما را تا وقتى معين به تاخير اندازد. اگر بدانيد، چون وقت مقرر خدابرسد، تاخير بر نخواهد داشت.
آيه ۱۱ سوره رعد: در اين آيه بر اين نکته تاکيد شده است که هرگاه اراده خداوند به نابودى قومى تعلق گيرد ديگر هيچ قدرتى نمى تواند مانع تحقق اين اراده شود. به عبارت ديگر با فرارسيدن اجل مقرر هر قوم وپايان يافتن مهلت آنها، هيچيک از توانايى ها، امکانات وتجهيزات آنها نمى تواند اندکى اين اجل مقرر را به تاخير بيندازد:
(... واذا اراد الله بقوم سوء فلا مرد له وما لهم من دونه من وال).
... وچون خدا براى قومى آسيبى بخواهد، هيچ برگشتى براى آن نيست وغير از وحمايتگرى براى آنان نخواهد بود.
نتيجه گيرى:
نتيجه اى که از ايات ياد شده به دست مى ايد چنين است:
همه اقوام وتمدنهاى ستم پيشه، هر چند قدرتمند وداراى توان نظامى واقتصادى قابل توجه، براساس سنت الهى، اجل وسرآمد معين ومشخصى دارند وبالاخره روزى طعم نابودى وفنا را مى چشند. در چنين روزى هيچ کس وهيچ چيز نمى تواند مانع سقوط وفروپاشى آنها شود. حتى اگر آنها همه توان نظامى واقتصادى خود را به کار گيرند حتى لحظه اى نيز نمى توانند اجل معين خود را به تاخير اندازند.
براين اساس مى توان گفت که چون در زمان ظهور امام مهدى عليه السلام اجل ومهلت تمدن هاى ستم پيشه به سر آمده وعمر آنها پايان يافته است، هرگونه مقاومتى از سوى اين تمدن ها بى فايده است وهيچ عاملى نمى تواند موجب بقا واستمرار حيات آنها شود وبه همين دليل آن امام مى تواند در ظرف مدت نسبتا کوتاهى همه نظام ها وحکومت هاى خودکامه، ستمگر وکفر پيشه را از روى زمين براندازد وحکومت عادلانه خود را برقرار سازد.
تغيير نعمت ها به دليل تغيير رفتار وروحيات امت ها
از ايات متعددى از قرآن استفاده مى شود که اقبال وادبار خداوند به هر قومى تابعى از روحيات، اعمال ورفتار آنهاست وبقا وزوال نعمت هاى الهى براى هر ملتى وابسته به عملکرد آن ملت است.
استاد شهيد مرتضى مطهرى در اين زمينه مى نويسد:
قرآن کريم نکته فوق العاده آموزنده اى در مورد سنت هاى تاريخ يادآورى مى کند وآن اينکه مردم مى توانند با استفاده از سنن جاريه الهيه در تاريخ، سرنوشت خويش را نيک يا بد گردانند... يعنى سنت هاى حاکم بر سرنوشت ها در حقيقت يک سلسله عکس العمل ها وواکنش ها در برابر عمل ها وکنش هاست. عمل هاى معين اجتماعى عکس العمل ها وواکنش ها در برابر عمل ها وکنش هاست. عمل هاى معين اجتماعى عکس العمل هاى معينى به دنبال خود دارد. از اين رو در عين آنکه تاريخ با يک سلسله نواميس قطعى ولايتخلف اداره مى شود، نقش انسان وآزادى واختيار وبه هيچ وجه محو نمى گردد.(۴)
در اينجا به برخى از اياتى که اين موضوع از آنها استفاده مى شود اشاره مى کنيم:
۱ - ۳ - ۴. ايات ۵۲ و۵۳ سوره انفال: در اين ايات پس از بيان اين موضوع که چگونه خاندان فرعون وکسانى که پيش از آنها بودند، پس از کفر ورزيدن، به کيفر گناهان خود گرفتار آمدند، اين گرفتار آمدن را ناشى از يک قاعده کلى در نظام آفرينش دانسته، مى گويد: خداوند نعمتى را که بر قومى ارزانى داشته تغيير نمى دهد، مگر آنکه آنها آنچه را در دل دارند تغيير دهند:
(کدأب آل فرعون والذين من قبلهم کفروا بايت الله فاخذهم الله بذنوبهم ان الله قوى شديد العقاب × ذلک بان الله لم يک مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى يغيروا ما بانفسهم وان الله سميع عليم).
[رفتارشان] مانند رفتار خاندان فرعون وکسانى است که پيش از آنان بودند: به ايات خدا کفر ورزيدند؛ پس خدا به [سزاى] گناهانشان گرفتارشان کرد. آرى، خدا نيرومند سخت کيفر است. اين [کيفر] بدان سبب است که خداوند نعمتى را که بر قومى ارزانى داشت تغيير نمى دهد، مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند تغيير دهند، وخداى شنواى داناست.
علامه طباطبايى در ذيل اين آيه مى فرمايد:
عقابى که خداوند معاقبين را با آن عذاب مى کند هميشه به دنبال نعمت الهى اى است که خداوند قبل از آن عقاب ارزانى داشته، به اين طريق که نعمت را برداشته عذاب را به جايش مى گذارد وهيچ نعمتى از نعمت هاى الهى به نقمت وعذاب مبدل نمى شود مگر بعد از تبديل محلش که همان نفوس انسانى است. پس نعمتى که خداوند آن را برقومى ارزانى داشته وقتى به آن قوم افاضه
مى شود که در نفوسشان استعداد آن را پيدا کنند ووقتى از ايشان سلب گشته ومبدل به نقمت وعذاب مى شود که استعداد درونى شان را از دست داده ونفوسشان مستعد عقاب شده باشد. واين خود يک قاعده کلى است در تبدل نعمت به نقمت وعقاب...(۵)
آيه ۱۱ سوره رعد: در اين آيه نيز به صراحت سرنوشت اقوام را ناشى از تغيير حال آن دانسته، مى فرمايد:
(... ان الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم...).
... در حقيقت خدا حال قومى را تغيير نمى دهد، تا آنان حال خود را تغيير دهند.
علامه طباطبايى در ذيل اين آيه مى فرمايد:
از قضاياى حتمى وسنت جاريه الهى يکى اين است که همواره ميان احسان وتقوى وشکر خدا، وميان توارد نعمت ها وتضاعف برکات ظاهرى وباطنى ونزول وريزش آن از ناحيه خدا ملازمه بوده وهر قومى که احسان وتقوى وشکر داشته اند خداوند نعمت را برايشان باقى داشته، وتا مردم وضع خود را تغيير نداده اند روز بروز بيشتر کرده است... واما اينکه اگر فساد در قومى شايع شود ويا از بعضى از ايشان سر بزند نقمت وعذاب هم برايشان نازل مى شود. آيه شريفه از تلازم ميان آنها ساکت است، نهايت چيزى که از آيه استفاده مى شود اين است که: خداوند وقتى روش خود را تغيير مى دهد وعذاب مى فرستد که مردم رفتار خود را عوض کرده باشند، البته اين مطلب امکان دارد نه اينکه به فعليت در آوردنش واجب باشد؛ زيرا اين از آيه استفاده نمى شود.(۶)
نتيجه گيرى:
گفتيم که براساس يکى از سنت هاى تغييرناپذير الهى، اقبال وادبار خداوند به هر قوم يا ملتى تابعى از روحيات، اعمال ورفتار آنهاست وبقا وزوال نعمت هايى که خداوند به جامعه اى ارزانى داشته، ارتباطى ناگسستنى با واکنش هاى آنها در برابر اين نعمت ها دارد.
به عبارت ديگر سرنوشت هر قومى در گرو عملکرد آنهاست، وهر قوم مى تواند با رفتار واعمال مناسب ويا نامناسب خود رنوشت خود را نيک ويا بد گرداند. بر اين اساس مى توانيم بگوييم که در ظهور امام مهدى عليه السلام نيز خواست وتمناى درونى انسان ها نقش دارد وقطعا اگر مردم از صميم دل خواهان درک نعمت بزرگ الهي؛ يعنى وجود امام معصوم عليه السلام در جامعه شوند وبا رفتار وعملکرد خود نيز اين موضوع را نشان دهند، خداوند نيز اين نعمت را بر آنها ارزانى خواهد داشت.
امامت، وراثت وخلافت مؤمنان صالح
يکى ديگر از قوانين وسنت هاى الهى حاکم بر جوامع بشرى، خلافت، امامت ووراثت نهايى مستضعفان صالح واهل ايمان است. از ايات متعددى از قرآن کريم چنين برمى ايد که براساس يک قانون وسنت الهى، بندگان مؤمن وصالح خداوند که جز در مقاطع محدودى از تاريخ کره خاک، همواره به استضعاف کشانده شده وخوار شمرده مى شدند؛ در نهايت زمين را به ارث مى برند وپيشوايان وحاکمان زمين مى گردند. برخى از اين آيات به شرح زير است:
آيه ۱۰۵ سوره انبى: در اين آيه با تعبير (کتبن) که اشاره به يک امر ثابت، مقرر ومفروض دارد، بيان مى کند که در کتاب هاى آسمانى وراثت بندگان صالح خدا پيش بينى شده است:
(ولقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادى الصلحون).
ودر حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم که زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد.
در تفسير الميزان در باره اين آيه چنين آمده است:
(وراثت) و(ارث) به طورى که راغب گفته به معناى انتقال مالى است به تو بدون اينکه معامله اى کرده باشى. ومراد از وراثت زمين اين است که سلطنت برمنافع، از ديگران به صالحان منتقل شود وبرکات زندگى در زمين مختص ايشان شود، واين برکات يا دنيايى است که برمى گردد به تمتع صالحان از حيات دنيوى که در اين صورت خلاصه مفاد آيه اين مى شود که به زودى زمين از لوث شرک وگناه پاک گشته جامعه بشرى صالح که خداى را بندگى کنند وبه وى شرک نورزند در آن زندگى کنند؛ همچنانکه آيه (وعد الله الذين ءامنوا منکم وعملوا الصلحت ليستخلفنهم فى الارض.... يعبدوننى لايشرکون بى شىء)(۷) از آن خبر مى دهد. ويا اين برکات اخروى است که عبارت است از مقامات قربى که در دنيا براى خود کسب کردند، چون اين مقام هم، از برکات حيات زمينى است هر چند که خود از نعيم آخرت است؛ همچنانکه ايه: (وقالوا الحمد لله الذى صدقنا وعده واورثنا الارض نتبوا من الجنة حيث نشآء)(۸) که حکايت کلام اهل بهشت است وايه: (اولئک هم الورثون الذين يرثون الفردوس)(۹) بدان اشاره مى کند. از همين جا معلوم مى شود که آيه مورد بحث خاص به يکى از دو وراثت هاى دنيايى وآخرتى نيست بلکه هر دو را شامل مى شود.(۱۰)
آيه ۵۵، سوره نور: در اين آيه خداوند به کسانى که ايمان آورده وعمل صالح انجام مى دهند وعده مى دهد که سرانجام در زمين به خلافت مى رسند واز بيم وهراس رهايى مى يابند:
(وعد الله الذين آمنوا منکم وعملوا الصلحت ليستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذين من قبلهم وليمکنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى لايشرکون بى شيا ومن کفر بعد ذلک فاولئک هم الفسقون).
خدا به کسانى از شما که ايمان آورده وکارهاى شايسته کرده اند، وعده داده است که حتما آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد. همان گونه که کسانى را که پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد، وآن دينى را که برايشان پسنديده است به سودشان مستقر کند، وبيمشان را به ايمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت کنند وچيزى را به من شريک نگردانند، وهر کس از آن به کفر گرايد، آنانند که نافرمانند.
علامه طباطبايى در تفسير اين ايه، پس از اشاره به اختلاف نظر فراوانى که در ميان مفسران در زمينه مراد از اين آيه وجود دارد، وهمچنين بيان ديدگاه خود در اين زمينه، مى فرمايد:
آنچه از همه مطالب برآمد اين شد که خداى سبحان به کسانى که ايمان آورده وعمل صالح انجام مى دهند، وعده مى دهد که به زودى جامعه اى برايشان تکوين مى کند که جامعه به تمام معنا صالح باشد، واز لکه ننگ کفر ونفاق وفسق پاک باشد، زمين را ارث برد ودر عقايد افراد آن واعمالشان جز دين حق، چيزى حاکم نباشد، ايمن زندگى کنند، ترسى از دشمن داخلى يا خارجى نداشته باشند، از کيد نيرنگ بازان، وظلم ستمگران وزورگويى زورگويان آزاد باشند. واين مجتمع طيب وطاهر با صفاتى که از فضيلت وقداست دارد هرگز تا کنون در دنيا منعقد نشده ودنيا از روزى که پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مبعوث به رسالت گشته تا کنون، چنين جامعه اى به خود نديده، ناگزير اگر مصداقى پيدا کند، در روزگار مهدى عليه السلام خواهد بود؛ چون اخبار متواترى که از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) وائمه اهل بيت عليهم السلام در خصوصيات آن جناب وارد شده از انعقاد چنين جامعه اى خبر مى دهد.(۱۱)
نتيجه گيرى:
حاصل مباحثى که در اين قسمت بيان شد اين است که، براساس يک سنت تغييرناپذير الهى، حاکميت نهايى جهان از آن صالحان ومستضعفان است وبالاخره روزى جهان در اختيار صاحبان واقعى آن؛ يعنى بندگان صالح ومؤمنان به خدا ورسول او، قرار مى گيرد. در اين روز جهانيان طعم شيرين عدالت، امنيت ومعنويت را مى چشند وبى هيچ بيم وهراسى خداى يگانه را پرستش مى کنند. اما پرسش اين است که اين سنت الهى به دست چه کسى محقق خواهد شد؟
ترديدى نيست که امام مهدى عليه السلام تنها تحقق بخش اين سنت الهى در تاريخ است وجز وکسى نخواهد توانست وعده خدا بر حاکميت صالحان را محقق کند. بنابراين مى توان نتيجه گرفت که چون امام مهدى عليه السلام تنها ذخيره الهى براى تحقق سنت ياد شده است، خداوند ورا از راه هاى گوناگون يارى خواهد داد تا بتواند سنتش را در ميان بندگان جارى ووعده اش را محقق سازد. در اين صورت جايى براى اين پرسش که آن حضرت چگونه در برابر همه دنياى ظلم مى ايستد وچگونه قدرت هاى نظامى وسياسى زمان ظهور را در هم مى شکند؟ باقى نمى ماند.
 

 

 

 

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(۱) ر. ک: مطهرى، مرتضى، قيام وانقلاب مهدى عليه السلام، ص ۱۷.
(۲) ر. ک: طباطبايى، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، ترجمه سيدمحمدباقر موسوى همدانى ج ۱۰، ص ۱۰۴ - ۱۰۵.
(۳) همان، ص ۱۰۵.
(۴) مطهرى، مرتضى، همان، ص ۱۹.
(۵) طباطبائى، سيد محمد حسين، همان، ج ۱۰، ص ۱۳۲.
(۶) همان، ج ۱۳، ص ۴۲۶ - ۴۲۷.
(۷) سوره نور (۲۴)، آيه ۵۵.
(۸) سوره زمر (۳۹)، آيه ۷۴.
(۹) سوره مؤمنون (۲۳)، آيه ۱۱.
(۱۰) طباطبائى، سيد محمد حسين، همان، ج ۱۴، ص ۴۶۵ - ۴۶۶.
(۱۱) همان، ج ۱۵، ص ۲۱۵.

رتبه رتبه:
  ۰ / ۰.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم